loading...
ثانیه ها...
atefeh بازدید : 77 شنبه 26 اسفند 1391 نظرات (0)

مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره. توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ...

مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت .

مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست ... و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت ...

بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم ....


 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سایت ثانیه هاروچه طورمیبینید؟؟
    دوست داریدبیشترچه مطالبی درسایت قراربگیره؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 99
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 38
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 65
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 83
  • بازدید ماه : 406
  • بازدید سال : 4,333
  • بازدید کلی : 54,729
  • سخن روز



    زانوهایم رادرآغوش کشیده بودم وقتی که او زانوزده بودبرای آغوش دیگری...!!

    حرف هرروزم اینه:

    فردا یک راز است نگرانش نباش
    دیروز یک خاطره بود حسرتش را نخور
    و اما

    امروز یک هدیه است قدرش رابدان
    نمی توان برگشت و آغاز خوبی داشت
    ولی می توان آغاز کرد و پایان خوبی ساخت.

    گنج نامه_همدان


    اینم دوتاعکس خوشگل اززمستون وتابستون گنج نامه واسه همشهری های گلم