مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.
کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد .............به ادامه مطلب رجوع کنید..........
البته این خوش شانسی نیست استفاده کردن ازموقعیت هاست همانطورکه :
قال امیرالمومنین:هرکس به شانس معتقدباشدمسلمان نیست