سلام خدمت همه ی بازدیدکننده های عزیزامیدوارم مطالب موردنظرتون رودراین وبلاگ پیداکنیدولحظات خوبی رودراینجاسپری کنید.......
منتظرنظرات شماهستم !! باتشکر مدیریت(عاطفه)
سلام خدمت همه ی بازدیدکننده های عزیزامیدوارم مطالب موردنظرتون رودراین وبلاگ پیداکنیدولحظات خوبی رودراینجاسپری کنید.......
منتظرنظرات شماهستم !! باتشکر مدیریت(عاطفه)
چقدر تلخ است پس از سالها انتظار نیمه گمشده ات را کامل بیابی!!!
سلام اگه کسی تصویرکامل این عکس رو داره لطفابهم خبربده یابرام بفرسته
ممنون
دست عشقم روگرفتم رفتم پیش خدا گفتم:خدایا من اینومیخوام
خداگفت:نه یکی بهترازاینوبرات کنارگذاشتم!!!!
پاموکوبیدم روزمین وگفتم:نه من فقط همینومیخوام!!!
خداآروم درگوشم گفت: آخه این قول یکی دیگه روازم گرفته!!!!!!!!!!
خیلی جدی نگیرین احتمالامشکل چاپیه یاشایدم
راسته
ودرضمن نفس کشیدن هم ممنوع!!
آخی الهی...
از 3 نفر هرگز متنفر نباش :
فروردینی ها ، مهری ها ، اسفندی ها
چـون بهتـرین ها هستند...
.
سه نفر را هرگز نرنجون :
... اردیبهشتی ها ، تیری ها ، دی ماهیها
چـون صادق هستند...
سه نفر رو هیچوقت نذار از زندگیت بیرون برن :
شهریوری ها ، آذری ها ، آبانی ها
چـون به درد دلت گوش میدهند...
سه نفر رو هرگز از دست نده :
مردادی ها ، خردادی ها ، بهمنی ها
چـون دوست واقعی هستند...
.
تو مال کدوم ماه هستی ..؟
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
……….(¯`v´¯)
………..`•.¸.•´
………(●̮̮̃•̃).(●̮̮̃•̃)
……… /█ ♥/█
من خودم تیری هستم
صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !)
کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن
ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...و
اینم یه عکس ازعلی دایی ودخترکوچولوش!!
ازهر1000تادختریکیشون بیکاره
ازهر1000تاپسریکیشون مشغوله
امروز رفتم از دستگاه خودپرداز پول بگیرم مبلغ رو زدم ۵۰۰۰۰ تومان
یه ۱۰ هزار تومنی داد!
سه تا پنج هزار تومنی داد!
پنج تا دو هزار تومنی داد! پونزده تا هزاری!
یه لحظه دلم واسه دستگاه سوخت، نزدیک بود پولو برگردونم تو دستگاه!
طفلی خودشو کشت ۵۰ تومن منو جور کرد
.
.
نمونه سوال های رایج توی همه خونه ها:
به ادامه مطلب مراجعه کنین
درمان های غیردارویی زیادی برای برطرف کردن اضطراب و تشویش وجود دارد. از جمله می توان به تکنیک های کنترل ذهن برای آرام شدن اشاره کرد. البته برخی از این تکنیک ها در لحظه پاسخگو هستند در حالیکه برخی دیگر در طول زمان خاصیت درمان گر دارند.
ازجمله آنها:
از خیلیها شنیدهام که مصرف فلفل میتواند باعث افزایش متابولیسم بدن و پایین آمدن سریعتر وزن بشود. میخواستم بدانم آیا خوردن غذاهای تند در کنار رژیمدرمانی، تاثیر چشمگیری در روند کاهش وزن دارد؟ آیا مصرف فراوان غذاهای تند، بیضرر است؟ لطفا كمی هم در مورد قرصهای فلفل توضیح دهید.»
پاسخ درادامه مطلب
میگن یه دانشجو چرا درس نمیخونه؟
یه سال 365 روزه52 روزش جمعه است.میمونه 313 روزحداقل 50 روز تعطیلات تابستانی داریم و..........ادامه مطلب روبخونین
” قد بالای ۱۸۰، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و …
این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.
توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .
چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از
لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک
کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .
تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان ، یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن
را از قاب ذهنم بیرون کشید.
عکس العمل یک خانوم خوشگل دربرابریک پیشنهادبی شرمانه
عمو زنجير باف ؟
بله!
زنجير منو بافتي ؟
بله!
.
تا اينجاشو حرفي ندارم!!
بعد از اين شاعر يک دفعه اسکول بازيش ميگيره..
پشت کوه انداختي ؟
بله!!
.
خب مرد حسابي اين همه زحمت کشيدي زنجير بافتي براي چي پشت کوه انداختي !!!!
.
.
و در آخر هم شاعر به طور کل بابا هارو تبديل به بز و گوسفند و سگ و گربه و .... اينا مي کرد
.
بابا اومده...
چي چي اورده ؟؟
نخود و کشمش
با صداي چي ؟؟؟
.
و اينگونه بود که ما خل و چل بزرگ شديم
توجه داشته باشیدکه فقط خانم ها!!
چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشيد روی دکمه های پيانو .
صدای موسيقی فضای کوچيک کافی شاپ رو پر کرد .
روحش با صدای آروم و دلنواز موسيقی , موسيقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت .
مثه يه آدم عاشق , يه ديوونه , همه وجودش توی نت های موسيقی خلاصه می شد .
هيچ کس اونو نمی ديد .
برای خوندن ادامه داستان به ادامه مطلب برید
نظریادتون نره....
خودتون قضاوت کنید..............پس دیگه کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه مطلب روحتماببینیدمنتظرنظراتتون هستم...
نشسته بودم رو نیمکتِ پارک، کلاغها را میشمردم تا بیاد. سنگ میانداختم بهشون. میپریدند، دورتر مینشستند. کمی بعد دوباره برمیگشتند، جلوم رژه میرفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیومد. نگران، کلافه، عصبی شدم. شاخهگلی که دستم بود سَرْ خَم کرده بود داشت میپژمرد.
طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغها.
گل را هم انداختم زمین و...........
ادامه مطلب روحتماحتمابخونین
تعداد صفحات : 4